نقشه بهائیت برای خارج کردن مرجعیت از ایران در سال ۱۳۴۰
تاریخ انتشار: ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۸۱۶۲۷
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها - مهر نوشت: در دوران حکومت پهلوی اول و دوم، دین اسلام به عنوان دین رسمی کشور در قالب یک مزاحم برای خودکامگی پدر و پسر پهلوی قلمداد شده و روحانیون به عنوان نماد عیان تبلیغ و تبیین دین خاتم، در جامعه مورد اقبال و در نظر حکومت در مقام منتقد، قلمداد میشدند.سیاست دین سازی و فرقه پروری، از پلیدترین سیاستهای دول استعماری شرق و غرب در قبال دین مبین اسلام است که تاریخچهای به قدمت چندین و چند قرن دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دستگاه دین سازی استعمار برای ایجاد موج اسلام هراسی، در جهت جلوگیری از توسعه قلمرو اسلامی و تجزیه آن به ممالک خرد و حکومتهای ضعیف با حاکمان وابسته و بهره کشی اقتصادی و برده داری نوین از ممالک اسلامی اقدام به فرقه سازی در این کشورها نمود. فرقه ضاله بهائیت با حمایتهای بی مانند حکومت پهلوی نه تنها در ایران زمین، بلکه در سایر ممالک نیز در این دوران ۵۳ ساله به اوج آمال و اهداف خود و پدرخواندههایش رسید.
دوران ماه عسل بهائیت در زمان حکومت استبدادی پهلوی به بهترین صورت ممکن در حال طی شدن بود. ولی در کنار تمامی این خوشیها، انتقادهای مکرر مراجع و روحانیون و نهادهای مذهبی مردمی، تلخکامی برای بهائیت را به وجود میآورد. آیت الله سیدحسین بروجردی تا زمان حیات خویش مخالفتهای مکرر و علنی خویش بر ضد بهائیت را بروز داده و طلاب و متدینین را به تبلیغ و نگارش آثار بر علیه بهائیت دعوت مینمود. اما چتر حمایتی شاه بر سر بهائیت مستدام بوده و تا آخرین لحظه از حکومت استبدادی پهلوی، ذرهای از این حمایت دستوری که جز اوامر دول استعماری به شاه ایران بود کاسته نشد اما با پیروزی انقلاب اسلامی همه امید بهائیان ناامید شد.
امید رضایی کارشناس فرق و جریان ظهور در خصوص تلاش برای رواج دین بهائیت در روستاها میگوید: بهائیت تلاش زیادی داشت در این مناطق نفوذ کند و هر بار که مبلغ میفرستادند، ناموفق بودند. در یکی از این مأموریتها فردی به نام عباسعلی پورمهدی در پوشش پیله ور به منطقهای برای تبلیغ اعزام میشود و فعالیتهایی در این منطقه انجام میداد.
وی همچنین اضافه کرد: یک اصطکاکی بین گروه مبلغ بهائیت و بخشی از خانوادههای روستا پیش میآید که در ضمن آن بهائیت تصمیم میگیرد به مردم منطقه ضرب شست خود را نشان دهند.
نقشه بهائیت برای خارج کردن مرجعیت از ایران
این کارشناس فرق و جریان ظهور ادامه میدهد: به قدری فشار مراجع و مردم به رژیم زیاد بود که آنان مجبور میشوند که چند نفر هم بازداشت کرده و حتی تحت پیگرد قرار بدهند. با این حال بعد از واقعه و درگیریهایی که رخ میدهد، تعدادی از مسلمانان به خاطر آن وقایع بازداشت میشوند. در این قضیه آیت الله بروجردی ساکت نمینشینند و امام را به عنوان نماینده خودشان میفرستند تا با محمدرضا پهلوی صحبت کند. امام به صورت مشخص به محمدرضا پهلوی میگویند شما باید مسلمانانی که در این قضیه دستگیر شدند را آزاد کنید. و این درخواست و صحبت آیت الله بروجردی است. محمدرضا پهلوی مخالفت خود را در این قضیه ابراز میکند و امام باز هم سخن خود را تکرار میکنند و میگویند مسلمانان دستگیر شده باید آزاد شوند و همان جا امام جلسه را ترک میکنند. ایشان درواقع آن عظمت روحانیت را به رخ میکشند و چند روز بعد مسلمانان آزاد میشوند.
پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ با درگذشت آیت الله بروجردی سوالی که در ذهن عامه مردم پدید آمد، مسئله مرجعیت بود اینکه از این پس مسئولیت مرجعیت را چه کسی به عهده میگیرد.
سران بهائیت که فکر میکردند میتوانند با یک حرکت از پیش تعیین شده مرجعیت را برای همیشه از ایران خارج کنند برای همین بلافاصله به پیشنهاد آنان محمدرضا پهلوی تلگرام تسلیتی برای آیت الله محسن حکیم در عراق مخابره کرد در همین زمان بلافاصله قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی که تا آن زمان مسکوت مانده بود توسط اسدالله اعلم مطرح شد. امام خمینی طی دو تلگرام از شاه خواست تا از قبول آن صرف نظر کند. در نهایت این قانون با شکست رو به رو شد. در مرحله بعد بحث انقلاب سفید مطرح شد.
امام خمینی با هشیاری تمام آن را برای مردم توضیح داده و هدف اصلی این انقلاب را مطرح و مردم را از توطئه سران غرب آگاه میکند. کم کم امام خمینی ناخودآگاه به عنوان مرجعیت شیعه بعد از آیت الله بروجردی مطرح میشود.
حجت الاسلام محرابی مدیر مؤسسه فرق و ادیان درباره نفوذ برخی از شخصیتهای مهم بهائیت در ارکان رژیم سابق میگوید: عین الملک بهایی که آتاتورک را با رضا پهلوی پیوند میدهد، سرمایه گذاری ویژهای در ایران میکند، ۳۴ سال بعد فرزند عین الملک به عنوان نخست وزیر ایران منصوب میشود. فرزند عین الملک امیرعباس هویدا بود. ببینید آنان چگونه چنین سرمایه گذاری دقیقی را در ایران انجام میدهند که فرزندانشان علاوه بر خودشان در رژیم پهلوی صاحب مقام شوند. هویدا بعدها که پدرش به ترکیه مهاجرت میکند به استخدام سفارت ایران در ترکیه در آمد و بعد از آن در بخش اطلاعات وزارت امور خارجه مشغول به کار شد و کم کم رشد کرد و با سفارش اسرائیلیها و سفارش بهائیان و انگلیسیها به نخست وزیری ایران منصوب شد.
بدون شک برجستهترین شخص در ساختار حکومت پهلوی امیرعباس هویدا است. شخصی که به مدت ۱۳ سال نخست وزیری ایران را در دست داشت و رکورد این منصب را در دوران پهلوی شکست. هویدا با اسرائیل الفتی دیرینه داشت چون این رژیم تنها کشوری بود که بهائیت را به عنوان یک دین به رسمیت شناخت. هویدا در دوران نخست وزیری خود دولت اسرائیل را بیشتر از هر دولت دیگری مورد توجه قرار داد. از جمله فروش نفت به این کشور که با مخالفت امام خمینی رو به شد.
در زمان نخست وزیری هویدا اوضاع بهائیان به اوج قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی خود رسید.
حجت الاسلام محرابی مدیر مؤسسه فرق و ادیان درباره دوران نخست وزیری هویدا میگوید: در دوران هویدا وقتی نگاه میکنید، وزارت خانههای کلیدی در دست بهائیان است. اگر به وزارت آموزش و پرورش توجه شود مشاهده میشود که تربیت دانش آموزان در دستان بهائیان است همچنین وزارت خانه کشاورزی در دست بهائیان بود و منصور روحانی وزیر کشاورزی بود. اسدالله صنیعی وزارت دفاع بود؛ اسدالله صنیعی در دورانی که هنوز سپهبد نشده نبود و به او سرگرد صنیعی میگفتند آجودان مخصوص فرزند رضاشاه بود آنها از اول در تربیت پهلویها، در مدیریت پهلویها و در دولت پهلویها نقش بسیار زیادی را داشتند.
حمایت هویدا از بهائیان باعث شد بهائیان قدرت زیادی در ایران به دست بیاورند و در این میان از حمایت موساد بهره کافی برد. ارتباط هویدا با نشریات که هزینههای هنگفتی را برای آنان در نظر میگرفت موجب تبلیغ کامل از عملکرد خود در بین مردم بود.
درآمد هنگفت نفت در آن دوران به بالای ۲۰ میلیارد دلار میرسید، خرج جشنها و میهمانیهای شاه و اطرافیان او میشد و همچنین ترویج فساد و بی بند و باری در بین جوانان از اهداف اصلی او محسوب میشد. با اینکه اسناد زیادی در خصوص بهایی بودن او وجود داشت وی هیچگاه در ظاهر از بهایی بودن خود صحبت نکرد و خود را مسلمان شیعه قلمداد میکرد.
امیر عباس هویدا و بسط بهائیت در ایران
حجت الاسلام محرابی مدیر مؤسسه فرق و ادیان در خصوص هویدا بیان میکند. زمانی که هویدا نخست وزیر ایران شد، ایران رسماً به دست بهائیان افتاد. عدهای فکر میکنند محمدرضا شاه پهلوی واقعاً حکومت را در دست داشته و مقتدر بوده است. به زندگی محمدرضا شاه توجه شود مشاهده میشود که از اول تا آخر حکومت دست بهائیان بوده است. وقتی به پزشک او نگاه میشود میبینیم که عبدالکریم ایادی تمام مقامها را داشته مثلاً فرمانده بهداری ارتش بود، مسئول فروشگاه زنجیرهای اتکا بود، واردات دارو انجام میداد و مقامهای این چنینی در ارتش و بقیه مقامها در دولت را داشته است.
بهائیان سرمست از رسیدن به قدرت و حاکمیت نه چندان دور بهائیت، ایران را کشوری نو پا یافته بودند که تمام تاریخ پر فراز و نشیبش، با تولد دین جدید تحریف میشود و تاریخی نو در آموزههای درسی اش ورود خواهد کرد. چرا که ایران تنها کشوری است که مذهب تشیع در آن ریشه دارد و با خشکاندن آن و نابودی علما و حتی در صورت لزوم قتل عام مسلمانان به زودی بر کرسی صدارت این کشور تکیه خواهند زد و همراه با اسرائیل تشکیل سرزمین موعود را به خود و صهیونیستهای جهان نوید خواهند داد.
حجت الاسلام محرابی مدیر مؤسسه فرق و ادیان میگوید: حضرت امام در دورهای که با شاه مبارزه میکرد معمولاً بر دو نکته بسیار تاکید داشت نخست اسرائیل و دیگر بهائیت بود. ایشان همواره به جریاناتی که با بهائیت مبارزه میکردند کمک میکرد و زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد امام خمینی چون خطر بهائیت را میدانست اولین کاری که انجام داد مبارزه با این جریان انحرافی و مخوف بود. واقعاً اگر انقلاب اسلامی پیروز نمیشد و حکومت پادشاهی ادامه پیدا میکرد، قطعاً پادشاه بعدی یک بهایی و حکومت ایران یک حکومت کاملاً بهایی بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ سران بهایی نه تنها رسیدن به آرزوهایشان غیرممکن شد بلکه این فرقه در ایران منزوی گشت. هرچند که مردم مسلمان و شیعه مردم ایران اسلامی هیچگاه این فرقه را به رسمیت نشناختند اما این حرکت عظیم اسلامی ضربه مهلکی به پیکره آنان به حساب میآمد. سران بهایی که آینده برایشان تیره و تار شده بود، کینه سختی از انقلاب اسلامی ایران به دل گرفتند و از هر تلاشی برای ضربه زدن به آن دریغ نکردند. اسناد نشان میدهد که آنان در تمامی اتفاقات بعد از انقلاب نقش مستقیم داشته و با هزینههای هنگفت با ایجاد شبکههای تلویزیونی و ساخت برنامههای مختلف در رسانهها و شبکههای اجتماعی سعی در تخریب دین در بین مردم ایران به خصوص جوانان داشته و دارند.
پایان پیام/ت
منبع: فارس
کلیدواژه: هویدا بهائیت مرجعیت آیت الله بروجردی محمدرضا پهلوی انقلاب اسلامی دست بهائیان امام خمینی نخست وزیری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۸۱۶۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرایی پیشبینیناپذیری ایران فردا / قواعد بازی حکومت و جامعه پیچیدهتر شده
فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی موسسه رحمان، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. تغییر ماهیت جامعه مدنی، و برآمدن نیروهای جدید در فضای جامعه ایران، تغییر از نگاه هگلی به نگاه لوفوری برای تبیین جایگاه زندگی روزمره، ایجاد زبان جدید و گسترده توسط نسل های جدید به جای زبان قدیم که در انحصار دانشگاهیان بود، در سخنان کاشی از برجستگی ویژه ای برخوردار بود. پس از انتشار این سخنرانی در خبرگزاری خبرآنلاین، با توجه به حساسیت بحث، بازخوردهایی داشت. از این رو تلاش کردیم در گفت و گو با صاحبنظران ، تحلیل ها و اطلاعات بیشتر در اختیار مخاطبان قرار بدهیم. دکتر نعمت الله فاضلی استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با توجه به حساسیت موضوع در گفت و گویی کوتاه، با تایید و نقد سخنان دکتر کاشی، دیدگاه های خود را در این زمینه مطرح کرد. این گفت وگو از نظرتان می گذرد: تایید و تصحیح برخی سخنان دکتر کاشی فاضلی با تاکید بر این که با «تحلیل آقای دکتر کاشی موافق» است که «ایران امروز به یک رویکرد زندگیگرا رسیده» و «همچنین ایرانیان به یک آغاز جدید نیز نیاز» دارند در باره نگاه کاشی به نگاه هگلی به جامعه مدنی گفت: «تصور نمی کنم جامعه مدنی در ایران حتی به معنای هگلی اش به طور کامل مضمحل شده باشد. بلکه می توان گفت شکل های جدیدی دارد گسترش می یابد. ولی این را هم قبول دارم که نقش زندگی روزمره و کنشگری های روزمره و نقش عاملیت فردی، بسیار وسیع و گسترده شده است. ضمن این که قبول دارم آن رژیمهای حقیقت مانند گفتمان های ناسیونالیستی، اسلام گرایی، یا چپ مارکسیستی یا هر شکل دیگری از کلان روایت ها به پایان راه خود رسیده اند. آن ها همچنین نمی توانند و قادر نیستند انسجام بخش به جامعه برای تحولات باشند. اما سازماندهی جمعی برای پیشرفت اجتماعی یک ضرورت تام است و نمی تواند از بین برود.» او با تاکید بر این که «جامعه مدنی آریستوکرات که در سخنان آقای دکتر کاشی بود، شاید تعبیر مناسب و درستی برای دوره مشروطه و دوره پهلوی اول باشد، اما در دوره پساانقلاب ۵۷ پس از مدتی طبقه آریستوکرات نداشتیم» گفت: « از این رو نمی توانم بگویم جامعه مدنی آریستوکرات بود، زیرا ما با دانشگاه توده مواجه شدیم. دانشگاهی که همگانی است و قشر تحصیلکرده، محدود به طبقات اعیان و اشراف نبود. به همین دلیل تحصیلکردگان، و دانشگاهیان، روزنامه نگاران، هنرمندان، نویسندگان، خوانندگان، یک طبقه متوسط فراگیر فرهنگی را تشکیل داده بودند که هنوز هم همین است. البته دیدگاه دکتر کاشی را قبول دارم که جامعه مدنی آریستوکراتی که در دوره های مشروطه و پهلوی شکل گرفت، و حتی در اوایل انقلاب نیز تا حدودی بود، در حال حاضر دیگر برای ما معنا ندارد، و نمی تواند کارکردی در تحولات اجتماعی داشته باشد. ولی طبقه متوسط فراگیر فرهنگی، اتفاقا از طریق سبک زندگی و تجربه های زندگی روزمره اش، از طریق تجربه های بدنمند و جسمانی اش، و از طریق تجربه هایی که معطوف به امور بسیار ساده زندگی هست، دارد مقاومت می کند و به حاکمیت فشار می آورد، و نیروهای مسلط سیاسی را به چالش می کشد، که نمونه بارز آن زنان هستند.»جمعیت، شرایط پیچیده و دلایل آن این استاد بازنشسته دانشگاه با اشاره به این که قبول دارد «در وضعیت بسیار پیچیده قرار داریم» گفت: « این تعبیر دکتر کاشی رو تایید می کنم که وضعیت کنونی نسبت به دوره مشروطه و دیگر دوره ها بسیار پیچیدهتر و خطرناکتر است. زیرا در سال های ۱۳۰۰ و قبل از آن، جمعیت ایران حدود تا ۱۲ میلیون نفر بود. این جمعیت اکنون به حدود ۹۰ میلیون نفر افزایش یافته است. بنابراین جمعیت ایران ۹ برابر شده است. بنابراین جامعه ای با این حجم جمعیتی، و حضور تکثری از گرایش های سیاسی، اخلاقی، فرهنگی، و اجتماعی، طبیعی است پیچیده و پیش بینیناپذیرتر باشد. فراموش نکنیم به میزانی که جمعیت برای مثال از ۱۰ میلیون نفر به ۲۰ میلیون نفر افزایش می یابد، پیچیدگی جامعه نیز به صورت تصاعد هندسی ضریب دو نمی خورد، بلکه ضریب تا ۱۰ می خورد.» او افزود: « با موقعیت جدید، جامعه ایران دیگر جامعه عشایری و حتی روستایی نیست. بلکه بیش از ۷۵ درصد جمعیت جامعه ایرانی در کلانشهرها و شهرها زندگی می کنند. این ساختار شهری و کلانشهری، حیات ذهنی، روانی، عاطفی، اخلاقی، وسیاسی بسیار پیچیده و متفاوتی از حیات ذهنی و اجتماعی تمام دوره های گذشته ما به وجود آورده است.» فاضلی سپس به سطح سواد به عنوان عنصر دیگری از پیچیدگی جامعه ایران یاد کرد و گفت: «باید بگویم جامعه باسواد شده است. در دوره مشروطه تنها ۵ درصد جامعه باسواد بودند. امروزه حداقل ۸۰ درصد شهروندان جامعه ایرانی باسواد هستند؛ به عبارت دیگر جامعه خوانا و نویسا است. که این امر خود به تنهایی در جامعه ۹۰ میلیون نفری ایران، موتور بسیاری از تحولات و گرایش های بسیار پیچیده ای در جامعه شده و هست.» ناکامی های سه تجربه بزرگ این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه به سه تجربه مهم در تاریخ معاصر ایران اشاره کرد و گفت: « سه تجربه انقلاب مشروطه، شکل گیری ملت دولت جدید و انقلاب ۱۳۵۷، ناکامی هایی داشته اند که تجارب شان بر روی هم انباشته شده اند. این تجربه ها، ذهنیت اجتماعی ایرانیان، و تصور جمعی از خود و تاریخ خودشان را بسیار بسیار پیچیده تر از هر زمانی دیگر کرده است.» او سپس گفت: «برخوردهایی هم که حکومت از سال ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ به عمل آورده، جامعه را عصبیتر، و پیچیده تر و خلاف آنچه از اعمال خشونت منظور بوده، ایجاد شده است. به همین دلیل من با این سخن آقای دکتر کاشی به طور کامل توافق دارم؛ جامعه ما از دوره مشروطه و دوره آغاز شکل گیری ملت دولت رضا شاه، بسیار وضعیت پیچیده تر و مسایل و بحران های آن، بسیار بسیار حادتر است.» فاضلی در ادامه به مسایل بسیار مهم جدید مانند «بحران محیط زیست به این معنا که آب، خاک، و هوای زمینی که در آن سکونت داریم، همه دچار تنش های بزرگ» است اشاره کرد و گفت: «زندگی و بقا دچار چالش جدی شده است. می خواهم تاکید کنم بحران محیط زیست در کنار ابرچالشهای های دیگر نیاز به یک آغاز جدید را گوشزد می کند. راهبردهای گذشته، چه آن راهبردی که دولت اختیار کرده بود و چه راهبردی که مردم یا گروه های سیاسی داشتند، برای بقا یا بهبود جامعه دیگر کفایت نمی کنند تا جایی که راهبردهای مذکور حتی پایداری نسبی و موقت نیز ایجاد نمی کنند.» دشواری تحلیل آینده ایران به دلیل رخدادپذیری آن فاضلی نظرش را در باره تحلیل آینده این گونه بیان می کند: «این که آینده چه رخ خواهد داد، بسیار دشوار است، با اطمینان و قطعیت نمی توان از آن سخن گفت. زیرا جامعه امروز ایران رخدادپذیر شده است. منظورم از رخدادپذیر این است که مجموعه، تنش ها و تعارضاتی که در جامعه بین حاکمیت و مردم ، و گروه های گوناگون به وجود آمده، جامعه را مستعد تنش های خیلی بزرگ و ناگهانی بر اساس رخدادهای کوچک اما حساسیتبرانگیز کرده که می تواند از این طریق تحولاتی را رقم بزند به نحوی که زمینه اجتماعی و سیاسی را تغییر بدهد. نظری بر تحولات ۱۳۸۸ به این سو نشان می دهد رخدادهای کوچک همواره زمینه ساز تغییرات بوده اند. هم بازی حکومت در عرصه سیاسی، و هم بازی بازیگران درون جامعه در مقابل آنان قواعد پیچیده تری پیدا کردند. این است که در جامعه رخدادپذیر ما نمی توانیم با تبیین علل و عوامل سیستمی یا تبیین علل و عوامل مادی عینی موجود، تصویر آینده را نشان بدهیم.» این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه با اشاره به این که «طیفی از حکومت، تنها راهبرد مبتنی بر خشونت و ابزارهای متناسب با آن را به کار گرفته» گفت: « حال باید دید که این ابزارها تا چه اندازه قادر بوده رخدادهایی را که شکل می گیرند، مدیریت بکند. زیرا در وضعیتی که در حال حاضر قرار دارد، در ظاهر جامعه ساکت است، ولی در ناآرامی های گذشته نیز چنین بوده است.» چرا تاکنون «آغاز» شکل نگرفته؟ فاضلی سپس نظریه ضرورت شکل گیری «آغاز نو» را مورد انتقاد قرارداد و گفت: «دیدگاهی که آقای دکتر کاشی ارائه کردند، این است که آغازی باید شکل بگیرد. منظور ایشان از شکل گیری آغاز این است که تمام آنچه حکومت در گذشته تا الآن برای مواجهه با ابرچالش ها داشته، کنار بگذارد، و طرحی نو دراندازد. پرسشی که ایشان پاسخ نمی دهد، این است که چرا تا حالا چنین آغازی شکل نگرفته است؟ چرا حاکمیت که مدت های طولانی است نسبت به وضعیت چالشی کشور آگاه شده ، طرحی نو در نینداخته است؟ پاسخ به این پرسش برعهده اندیشمندان علوم سیاسی است. ایشان در این باره پاسخی نداده اند. تنها به این اکتفا کرده اند که راه های گذشته را تجربه نکنیم و طرحی نو درانداخته شود.» او افزود: «تصور من این است تا زمانی که میان جامعه و حکومت توازن قوا برقرار نشود، احتمالا جناحی در حکومت مایل است کماکان از ابزار زور استفاده کند. مگر این که سیر تحولات جامعه به گونه ای پیش برود، که تولید قدرت مورد نظر جناح مذکور، برای حاکمیت به صرفه نباشد. در این صورت به طرحی نو خواهد اندیشید و آغازی را دنبال خواهد کرد.» شرایط شکل گیری آغاز؛ اشتباه کردم این استاد بازنشسته دانشگاه در ادامه در پاسخ به این سوال که «آیا جامعه به این توانایی می رسد که تولید قدرت بیش از حد برای نظام سیاسی مقرون به صرفه نباشد، و به اتخاذ آغازی تازه ناگزیر شود؟» می گوید: «تصور می کنم به این سادگی ها، چنین آغازی شکل نخواهد گرفت. در جنبش مهسا تصور می کردم که اگر حکومت به پایداری سیاسی نسبی برسد، آغاز و طرح نو خود را مطرح می کند، ولی اشتباه کردم.». فاضلی در ادامه افزود: «البته این ها به این شرط است که تحولات غیرمترقبه ای مثل جنگ در منطقه، فشارهای بین المللی خیلی وسیعتر از آنچه که تاکنون بوده است، یا تحولاتی در راس هرم نظام سیاسی، رخ ندهد. اگر چنین تحولاتی رخ ندهد و بخواهد تنها در یک روالی که تا کنون تجربه شده، یعنی درگیری میان حکومت و ناراضیان، معترضان، و به طور خلاصه مردم، فکر می کنم آن چیزی که تعیین کننده خواهد بود «برخورد» بعدی است که آیا بعد از آن، حکومت به این نتیجه می رسد که برای حفظ و پایداری خودش، باید تحولات بنیادینی را در گفتمان، سیاست ها، اقدامات، برنامه ها و اجراهای خودش، ایجاد بکند، یا نه؟ به غیر از مقاومت زندگی گرایی، فلج سازی بوروکراسی کشور فاضلی با تاکید بر این که « آقای دکتر کاشی به درستی اشاره کردند در جامعه نیروهای زندگی گرا، و سیاست زندگی، حاکم شده است» سپس گفت: « ایشان همچنین زندگی گرایی و سیاست زندگی را از ایدئولوژی های اسلام گرایی، ملی گرایی، و چپ گرایی و لیبرالیسم گرایی متمایز کرده و گفته اند که این زندگی گرایی شکل جدیدی از سیاست است که در جامعه ظاهر شده است. اما پرسش این است که زندگی گرایی اگر بخواهد به صورت آلترناتیو و یا بدیلی برای سیاست حاکم باشد، هنوز از تعریفی روشن برخوردار نیست و تنها در جایگاه مقاومت میتواند کارهایی را به پیش ببرد. ولی در وجه ایجابی ، نمی تواند سامان سیاسی جدیدی را ایجاد کند.» او افزود: « فراسیاست مردم، در مقابل سیاست حاکمیت، فقط زندگی گرایی نیست. مردم به عنوان نیروهایی که در بدنه بوروکراسی و سازمان های جامعه فعالیت می کنند، چون ناراضی و برخی حتی خشمگین هستند، عموما با اشکال پیچیده ای از کارشکنی ها، سستی ، بی توجهی ، عدم انجام وظایف کاری، کارشناسی، و اداری، در عمل ماشین بوروکراسی و اداری و سازمانی نظام حکمرانی را با چالش روبه رو کرده اند. این چالش بیشتر هم خواهد شد. به ویژه اگر در نظر بگیریم که نارضایتی های ناشی از شرایط اقتصادی زندگی، که تورم و مالیات ها به مردم تحمیل کرده، روز به روز مردم را بیشتر به این سمت و سو سوق می دهد که هرجایی که هستند، ماشین دولت را کندتر و کندتر بکنند.» این استاد سابق دانشگاه، با اشاره به این که «این ها، هزینه های تولید قدرت حکومت را بسیار بسیار سنگین می کند. از این رو فقط سیاست زندگی گرایی نیست که مقاومت را ایجاد کرده است، بلکه شکل های پیچیده ای از ناهمکاری، با هدف ها و برنامه های حکومت در نظام اداری هم شکل گرفته است.» افزود: « به هر اندازه که دولت به قطبی شدن جامعه دامن بزند، یعنی نیروهای حامی و طرفدار خودش را به طور نمادین متمایز بکند، و سیاست حامی پروری اش را گسترش بدهد، در عمل هم تنش های زندگی گرایی، و هم تنش های بوروکراتیکی که مردم ایجاد می کنند، کار را برای ایجاد ثبات سیاسی توسط حاکمیت دشوار و دشوارتر می کند. از این رو می خواهم بگویم تنها در صحنه خیابان ها نیست که شاهد تنش حاکمیت با مردم هستیم. زیر پوست سازمان ها هم تنش بزرگی، شکل گرفته است.» سناریوهای آینده فاضلی در ادامه در ارتباط به سناریوهای آینده تاکید کرد که تصور می کند «یکی از سه سناریو، ممکن است در آینده نزدیک، یعنی در دو سه سال آینده، ورق را برگرداند.» او سه سناریو را این گونه شرح داد: سناریوی اول: تغییر از طریق وقوع رخدادی در نیروهای سیاسی درون حاکمیت، و یا در حوزه رهبری .و ... سناریوی دوم: ایجاد ناآرامی ها، و یک درگیری دیگر . سنارویوی سوم: عدم توانمندی حاکمیت در تامین هزینه های حرکت های فرسایشی و کاهنده ای که میان سیاست زندگی مردم و کارشکنی های گسترده در سازمان ها وجود دارد. طبیعی است اگر سه مورد بالا با تنش های منطقه ای، تحریم های گسترده تر، یا بحران های زیست محیطی ناگهانی شدیدتر همراه بشود و تدبیری کارگشا برای مهار آن اندیشیده نشود، سرعت تغییرات افزایش مییابد.» بیشتر بخوانید: حال خراب سیاست های فرهنگی / قانون چیست، صدا و سیما و دولت چه می گویند، مردم چه می کنند؟/ بدون تفکیک نهادی سیاست فرهنگی نخواهیم داشت
زوال نگرانی مشترک متفکران امروز از فوکویاما و پیکتی تا عجماغلو/ فناوری الزاما موجودی معصوم نیست
انقلاب علمی خاموش و انفعال ما / پیشگامی تولید فکر نیازمند آزاداندیشی از قیدهای تحمیلی است ۲۱۶۲۱۶ برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901723